لزوم تذکر بانک مرکزی به بانک‌ها برای تسریع در پرداخت وام‌های ازدواج و فرزندآوری به متقاضیان برگزاری جشنواره تفریحی‌ورزشی «شهردخت» با محوریت دختران مشهدی در ۵ بوستان مشهد نقش دختران در بهبود آینده کشور چیست؟ پیروزی شاگردان سلیمانی در اولین دیدار برابر فیلیپین در جام ملت‌های فوتسال زنان آسیا درخواست برقراری حق اولاد و عائله‌مندی برای بانوان شاغل و حمایت از حقوق برابر زن و مرد هویت‌یابی، مسئله اصلی دختران در جامعه امروز افزایش آگاهی مادران، کلید ترویج زایمان طبیعی در کشور بررسی نقش دختران ایرانی در دیپلماسی عمومی مشارکت ۲۰ درصدی زنان خراسان شمالی در فعالیت‌های اقتصادی این استان برگزاری برنامه‌های متنوع دانشگاه آزاد اسلامی خراسان رضوی در دهه کرامت ۱۴۰۴ ویژه بانوان دانشگاهی برگزاری نخستین جشنواره ملی عکس «خانواده ایرانی» با هدف پاسداشت ارزش‌های فرهنگی، اجتماعی و تاریخی نهاد خانواده استقبال دختران خراسانی از ورزش قایقرانی بررسی دلایل انتخاب حجاب توسط زن مسلمان در کشورهای غربی صبر و بردباری والدین، از ارکان مهم در تربیت کودکان بیش‌فعال معرفی نمایندگان ایران برای شرکت در اتحادیه تجاری زنان بریکس روایت داستان‌های عروسک‌ها و نقش آن‌ها در زندگی کودکان و دختران اقوام مختلف در یک مستند خانوادگی آمار تولد نوزادان ایرانی در سال ۱۴۰۳ چقدر اعلام شده است؟ عدم ارتباط میان مراقبت از دندان‌های کودکان با شیر خوردن آنها در ۲ سال اول زندگی
سرخط خبرها
حرم نوشت‌های یک خادمه | لذت بازی در حرم

حرم نوشت‌های یک خادمه | لذت بازی در حرم

  • کد خبر: ۱۹۷۲۰۶
  • ۰۷ آذر ۱۴۰۲ - ۱۴:۴۷
معتقد بودم حرم برای بچه‌ها باید خاطره بازی بسازد و نمی‌توان از آن‌ها انتظار اعمال عبادی داشت. باید بدوند و آب‌بازی کنند.
مریم دهقان
خبرنگار مریم دهقان

به گزارش شهرآرانیوز، آفتاب از نیمه یک روز تابستانی گذشته بود و من کنار حوض صحن آزادی ایستاده بودم. زائران برای رفع گرما و عطشی که بر پوستشان نشسته بود، از هر طرف که وارد صحن می‌شدند، به سمت حوض روانه می‌شدند و دست و صورتی به آب می‌زدند تا داغی گرمای تابستان را با خنکای آب زلال معاوضه کنند.

در حال تماشای فرار مردم از آفتاب به سایه در صحن بودم و گاهی ایوان طلای غرق در نور را می‌دیدم که صدای شیرین و نازکی پرید وسط نگاهم و گفت: «سلام خاله. می‌شود کنار حوض بنشینم؟» پسرکی بود سبزه و بانمک با چشم‌هایی سیاه و براق و مو‌هایی فرفری که پیراهن سفیدی تنش بود و شلواری ورزشی به پایش.

از صمیمت صدا و رفتارش خوشم آمد. بی‌درنگ گفتم: «بله، حتما، فقط به این شرط که خودت را زیاد خیس نکنی.» قول داد و گفت: «باشد، ولی اگر کمی بازی کنم که ایرادی ندارد؟»

گفتم: «یه کم نه!» و آستین‌هایش را ورمالید و دستش را تا آرنج توی حوض آب می‌زد و بالا و پایین می‌آورد. حین بازی، نامش را پرسیدم و اینکه اهل کجاست. با لهجه شیرینش گفت از آبادان آمده است و قرار است برود کلاس دوم؛ دیگر اینکه نامش محمد است. چند پسر بچه که پدر و مادرشان کنارشان ایستاده بودند با حسرت به محمد نگاه می‌کردند. فقط کنار حوض ایستاده بودند و با وسواس دستی به آب می‌زدند.

پسربچه آبادانی که با خیال راحت روی لبه حوض نشسته بود، انگار متوجه رغبت و حسرت بچه‌های دیگر شده باشد، رو به یکی از آن‌ها گفت: «بیا! چیزی نمی‌شود.» بعد رو به من کرد و گفت: «خاله، حالا اگر پاهایم را داخل حوض بذارم چه می‌شود؟»

حالا که من هم با او احساس صمیمیت می‌کردم و از اعتمادبه‌نفس کودکی هفت‌ساله حظ می‌بردم که تنها کنار حوض آمده است و می‌خواهد به خواسته‌اش برسد، کمی خودم را به او نزدیک کردم و یک درجه تن صدایم را پایین آوردم، «ببین پسرم، من حرفی ندارم، ولی ممکن است بقیه خادم‌ها اجازه این کار را به تو ندهند.»

گفت: «من که کاری نمی‌خواهم بکنم!» و کمی خنده چاشنی لهجه شیرینش کرد. خیلی راحت پاچه‌هایش را بالا داد و پاهایش را داخل آب گذاشت.

غافل‌گیرم کرده بود، ولی من هم خندیدم، چون معتقد بودم حرم برای بچه‌ها باید خاطره بازی بسازد و نمی‌توان از آن‌ها انتظار اعمال عبادی داشت. باید بدوند و آب‌بازی کنند. باید آن‌قدر بازی کنند تا همه لحظات حرم برایشان به یک تابلوی دوست‌داشتنی تبدیل شود و به حضور در حرم و هر مکان مذهبی دیگر میل پیدا کنند.

از این رو، نه‌تن‌ها به محمد و محمد‌ها ایراد نمی‌گرفتم، آب‌بازی کنار حوض را هم یادشان می‌دادم. محمد باعث شده بود بچه‌های دیگر هم اطرافش جمع بشوند و جرئت بازی کنار حوض صحن آزادی را پیدا کنند.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.